یادش بخیر چقدر سریع 5 سال گذشت . یادم میاد ساعت 7 صبح وارد حیاط تامین اجتماعی شعبه شوش شدم کنار ارباب رجوع هایی که منتظر باز شدن درب های شعبه بودن ایستاده بودم. معرفی نامه هم دستم بود . نزدیکا ساعت 7:20 دقیقه بود که یکی از همکاران متوجه من شد و به من اشاره داد که به سمتش برم باش سلام علیک کردم و گفت حدس میزنم نیروی جدید باشید . من رو به داخل ساختمان بخش واحد اداری راهنمایی کرد .به همراه خانم مقامی مسئول امور اداری جهت معارفه به اتاق اقای خسروی رئیس سابق شعبه رفتیم . اقای خسروی از آقای رئوفی مسئول واحد نامنویسی هم دعوت کرد که توی جلسه شرکت کنه خلاصه برخورد بسیار گرم و دوستانه ای داشتن .

به همراه آقای رئوفی وارد بخش نامنویسی شدیم و کنار آقای رضایی (یکی از بهترین همکارام و از با سابقه ترین افراد نامنویسی) نشستم که مثلا کار سیستم و نحوه تعویض دفترچه و فرایندهای لاززم رو یاد بگیرم. :) خلاصه کل توضیحات اقای رضایی این بود که رعد و برق پاک میکنه این رفت برگشتیه میاره  (همیشه این خاطره رو واسش بازگو میکنم) !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آقا چشمتون روز بد نبینه نشستیم پشت سیستم و شروع بکار کردیم ، کمی کند بودم ولی با اعتماد به نفس ظاهر شدم ازدحام بیشتر و بیشتر شد خلاصه مردم خیلی لطف داشتن و خلاصه از خجالت کند بودنمون دراومدن که دوباره آقای رضائی مجبور شد سکان رو بدست بگیره.به روال کار و جملات آریالای رضایی در حالتهای مختلف توجه میکردم و دوباره سکان رو بدست گرفتم .

یادمه زمانی که برگشتم خونه تمام بدنم درد میکرد زود خوابم برد.

روز بعد که رفتم سرکار به بچه ها واحد گفتم میگم چرا این دفترچه رو حذف نمیکنن ؟!!!!!! همکارا از خنده بیهوش شده بودن و به شوخی گفتن بزار مهر استخدامیت خشک شه .